خلاصه کتاب:
حنا دختری که برای انتقام خون خواهر دو قلوش وارد باند قاچاق دختر میشه تا انتقامش از رئیس اون باند که اسمش اهورا گذاشته بگیره تو اون باند لقب بانوی اهورا رو میگیره اما درست زمانیکه ...
خلاصه کتاب:
آرش پس از سال ها دوری از وطن، به ایران برگشته، بطور کاملا تصادفی با معشوقه ی سال های نوجوانی اش که بر اثر نیرنگ اطرافیانش او را از دست داده، روبرو می شود، زنی متاهل، عاشق و در عین حال متعهد به عشق دیرینه اش. عشق، انتقام، هوس چون آتشی زیر خاکستر زبانه می کشد و همه را به کام می گیرد ولی در این میان زمانه بازی عجیبی شروع می کند تا این دو باز روبروی هم قرار بگیرند.
خلاصه کتاب:
اون مرد، یک وکیل سرشناس بود، یک مرد موفق که تو زندگی شخصیش مشکل عجیبی داشت. مشکلی که بخاطرش منزوی شده بود، تا روزی که منو دید منی که از کودکی بخاطر مشکل مادرزادی که داشتم طرد شده بودم و حالا با حضور اون با آدم های جدیدی آشنا میشدم، گروهی از آدم های متفاوت، درد های متفاوت و تجربه عشقی متفاوت افرای ابلق داستان زندگی منه، داستانی از سقوط، عشق و اوج...
خلاصه کتاب:
امیلی، تنها دختر یک کُنت که دنبال یه شریک ازدواج برای به ارث بردن عنوان بود.
و کایل، رهبر شوالیههای مقدس، که درست جلوی امیلی ظاهر شد.
«من به تو نیاز دارم و تو به یه شوهر مناسب نیاز داری.»
دو نفری که قرار بود در طول قرارداد وانمود کنن زن و شوهرن.
اما امیلی در طول ازدواج ساختگیش عاشق کایل شد،
سه سال به سرعت گذشت و قراردادشون تموم شد.
کایل، که به موقع حافظهاش رو از دست داده بود، از سفر برگشت.
«پس اون قرارداد ازدواج رو یادش نمیاد؟»
خلاصه کتاب:
صدای سکوت آینه در فضای اتاقش پیچیده است وقتی پای نگاهش در آینه میلغزد انگار در شیارهای پیشانی اش به جستجوی چهار فصل زندگیاش میپردازد بهار را کودک چالاکی میپندارد که اگر دستش را نگیرد به مقصد نرسیده و کال میافتد تابستان را فصل فسیل شده در زیر آوارهای پاییز میدانست و زمستان را هم پایان نامه ی سال میشمرد
پرسیدم: به چه فکر میکنی؟!
خلاصه کتاب:
شقایق خزان دیده داستان دختری است به نام شقایق که از
طرف خانواده اش به شدت با کمبود محبت روبروست در این بین با خواهر و برادری
به نام مهتاب و شهاب آشنا میشود و طی دوستی با آنها به راز بزرگی در
زندگی اش پی میبرد و توسط شهاب مسیر زندگی اش تغییر می کند
خلاصه کتاب:
امید بخاطر گذشته اش( پدر جانان باعث ریختن ابرویِ امید و بهم خوردنِ نامزدیش شده) از پدرِ جانان دلِ خوشی نداره و یه جورایی میخواد از آذر انتقام بگیره ...
خلاصه کتاب:
ملودی دخترِ یکی یکدانهی خانوادهی آذرفر است، دختری باهوش، مهربان و البته شیطون که زندگیاش با وارد شدن استاد معراج رادمنش به دانشگاهِ محل تحصیلش، دستخوش هیجانات عاشقی و حوادثی میگردد که رازهایی از گذشته برایش برملا میشود، رازهایی که پیامدش به عشقی و به احتمال صفر امکان میرسد.
خلاصه کتاب:
سلمان و ساره دلباخته ی هم هستند. با وجود
رقیب بانفوذی که چشمش ساره رو گرفته اما همه چیز بین اون دو خوب پیش میره. ولی سلمان به دلیل نامعلومی ساره رو ترک میکنه و ساره برای پیدا کردنش تا قلب داعش پیش میره!
صدای بازشدن قفل در را شنید قدمهای آهسته ی مرد، مثل پتک روی اعصاب ساره فرود می آمد صدای تق تق اسلحه اش را می شنید که به جلیقه اش برخورد می کرد، بوی تهدید، او را تا حد جنون کشانده بود.
مرد دستگیره ی کمد را کشید اما باز نشد تن و بدن ساره از درون می لرزید و جانش به گلوگاه رسیده بودو نفسش در نمی آمد، زیر پتوها در دل کمد تاریک، مچاله شده بود.
اینبار با قدرت بیشتری کشید و درباز شد مرد لبخند کجی زد و دستش سمت پتو رفت...
خلاصه کتاب:
بزرگ شده در روستای کوچکی نزدیک به جنگل ارواح...
لیسکا راداست میداند که جادو وحشتناک است و جادوگران، هیولا هستند.
اما زمانی که لیسکا قدرتهای خود را با پیامدهایی ویرانگر آزاد میکند، گرفتار نگهبان شیطانی جنگل ارواح؛ لشی، میشود که به او پیشنهادی میدهد: یک سال بندگی در ازای یک آرزو.
لیسکا به عمارت در حال فروپاشی لشی برده میشود و به زودی ریشههای شوم معامله را کشف میکند.
و اگر بخواهد آن سال را زنده بماند و به خانه بازگردد، باید اسرار میزبان خود را کشف کند و با ارواح گذشته او روبهرو شود.
خلاصه کتاب:
ابریشم توانا، بعد از گذر از بحران از دست دادن مادرش که خیلی هم بهش وابسته بوده، به مردی علاقه مند میشه که نقطه ی گنگی توی گذشته اش وجود داره. باید دید ابریشم چه طور قراره با این مسئله رو به رو بشه...
خلاصه کتاب:
هر قصه ای می تواند درست از کف خیابان سر بلند کند! خیابان هایی که سال های رفته را دیده اند،آمد و شد فصل ها را به مشاهده نشسته اند و زورشان هیچ گاه به تغییر آدم ها نرسیده..
خانواده ها کودک و نوجوانی سالم پرورش داده اند و با دادنش به فضایی بیرون از خانه، جوانی یاغی شده و دور از آداب تحویل گرفته اند..
ارزش ها مبدل شده اند به ضد ارزش ها و تربیت های درون خانگی، راه به جایی نبرده است..
چه کسی مقصر است؟
خلاصه کتاب:
او آمد. با بوسه ای که از این جهان نبود
و نگاهی که سرنوشت را به آتش کشید.
در میان دالان های تاریک توطئه و سکوت،
فقط یک چیز نجاتشان داد"عشق"
عشقی که می سوخت، اما خاموش نمی شد.
اگر دلت می خواهد در دل یک داستان نفسگیر، میان صدای نفس ها، بوسه ها، خیانت ها و نجات ها غرق شوی ،همراه شو با بوسه ی پریزاد ،
بخوان، حس کن، عاشق شو.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " اعجاز بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.