
اگر بحظه اي ديرتر هليا درب ماشين را باز ميكرد
بيخيال آمدنش ميشدم و خداقل براي برداشتن شماره پلاك
.مردك بيشعور به دنبالش ميرفتم
چي شده؟ –
…هيچي بابا روانين ملت –
سيگاري از داخل كنسول ماشين برداشت و صداي پيچ
فندكش كه با جزقه زدن همراه بود با صداي راهنماي
.ماشين درهم آميخت
كجا برم؟ –
دود غليظي از ريه هايش بيرون فرستاد و باد كولر آنرا
به سمت بيني ام كشاند، نيامده مجبورم كرد تا سيگاري
.گوشه لبم بگذارم
برو يكي دو محله ايور اونور اينجاها بابام رو ميشناسن –
!بيا و درستش كن
سري تكان دادم و شال رها شده به دور گردنم را به حال
خود رها كردم. آتش لحظه اي دست از فرمان كشيدم و
آتش فنك را جلوي سيگارم گرفتم. كام عميق اوليه تا
عمق ريه ام فرستاده شد و سوزش دوست داشتني اي در
قفسه سينه ام پيچيد. بو و دود غليظ َك ِمل يكي از بهترين
.بوهاي جهان بودريه ام مملوء از دود غليظ دوست داشتني اي بود كه دو
.سالي ميشد نميتوانستم لحظه اي بدون آن زندگي كنم
مشکلم بخت بد و تلخي ايام نيست
مشکلم پوشوندن پينه دستام نيست
مشکلم نون نيست، آب نيست، برق نيست
مشکلم شکستن طلسم تنهايي ست
عاشقونه ست، يک روزي هم حل ميشه
يا که از بارش زانوي من خم ميشه
هليا زير لب با خواننده زمزمه ميكرد و تعداد سيگارهاي
.خاموش شده در ترافيكش را بيشتر ميكرد
…زنهار… زنهار
که من باد ميشم
ميرم تو موهات
حرف ميشم
ميرم تو گوشات
فکر ميشم
ميرم تو کله ت
من بنز ميشم
ميرم زير پات
فقر ميشم