هان چته
آناهیتا اخمی کرد کوفت دو ساعته دارم صدات میزنم
باز هم نگاهم را به سقف دوختم که آناهیتا روم خم شد …. از این حرکتش با خنده نگاهش کردم و گفتم
من که از اولش می دونستم
آناهیتا با حالت مشکوکی نگاهم کرد و گفت
آناهیتا چیو می دونستی
او را از روی خود کنار زدم و بر روی تخت نشست و با حالت تأسفی گفتم
برای همین بود خواستگار رو نرسیده به در خونه مینداختی بیرون
آناهیتا درست حرف بزن ببینم داری چی میگی
چی باید بگم دیگه باید به نرگسی بگم دو تا بشکه بگیره
آناهیتا با چشمان گرد شده نگاهم کرد و با حالت بهتی گفت
آناهیتا بشکه برای چی
با اخمی نگاهش کردم و همانطور که سرم را تکان می دادم گفتم
برای چی داره …. بدبخت مامان بابا چه آرزوهایی که برامون نداشتن
با اخمی از جایش بلند شد و دست به سینه رو به رویم ایستاد و با چشمان ریز شده گفت
آناهیتا فیلمم کردی ستاره دیگه
با جدیت نگاهش کردم و نوچ نوچی کردم و گفتم
برات متأسفم من به فکر توام…. باید بگم سرکه هم بگیره
آناهیتا با چشمان گرد شده نگاهم کرد
آناهیتا این چرت و پرتا چیه داری واسه خودت می گی …. بشکه…. سرکه
خواستگارا تو از قلم انداختی
آناهیتا با نگاه مشکوک شده یک قدمی نزدیک آمد و گفت
آناهیتا ستاره زر نزن درست حرف بزن ببینم داری چی می گی
محکم به پیشانی ام زدم و با تأسف گفتم
خاک بر سرم کنن من فقط چهار پنج سال نبودم. …. ای خدا چرا آخه این دختر
آناهیتا پر حرص جیغی کشید و پاش رو محکم به زمین ماننده بچه ها کوبید و گفت
آناهیتا ستاره داری میری رو اعصابم ها